سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کلی

جدید جمعه 86/3/25 ساعت 11:17 صبح

یه روز از بامشاد میپرسن چه ماشینی را دوست داری می گه فیات می گن چرا میگه چون همینطور روغن می چکه.یهیهیهیه

 

 


نوشته شده توسط: میلاد ناصحی

جوک دوشنبه 86/3/21 ساعت 10:54 صبح
یه رشتیه وام سه ملیون وام ور میداره میزنه توخط کاسبی میره شرت زنانه میبره تهران میفروشه خلاصه کلی کاسبیش میگیره .زنگ میزنه زنش میگهخانوم بیاببین بااین شرت ها چه کار کردم زنش میگه زحمت کشیدی بیاببین من بدون شرت
چکارکردم
به ترکه میگن: اگه یک کامیون طلا بهت بدن چیکار میکنی؟ میگه: ایلده یکلام 2500 میگیریم‌ خالی میکنیم!!
ترکه یک سکه میندازه هوا، شیر میاد، فرار میکنه!!
ترکه به رحمت خدا یک دونه موهم تو کلش نبوده. یک روز میره سلمونی، ملت همه پوزخند میزنن، میگه: چیه؟ اومدم آب بخورم!!!
از ترکه می پرسن : می دونی پل رو برای چی می سازند؟می گه : برای اینکه کشتیها از زیرش رد بشن !!!


به ترکه می گن برو یه کیهان (روزنامه) بخر.ده دقیقه بعد با یه خر بر می گرده!می گن این چیه رفتی گرفتی؟!می گه کیهان نداشت همشهری گرفتم !!!


ترکه می افته تو جزیره آدم خورا، آدم خورا می‌گیرنش، رئیسشون میگه: اینا رو پوستشون رو میکنیم باهاش قایق درست میکنیم. ترکه هم یه چاقو ور میداره می‌گذاره رو شکمش، میگه: جلو نیاید وگرنه ‌قایقتونو سوراخ میکنم!!!

تلویزیون داشته گل خداداد عزیزی رو به استرالیا نشون میداده، ترکه تماشا می‌کرده. دو سه بار که صحنه آهسته گل رو نشون میدن، ترکه شاکی میشه، میگه: ‌حالا اونقدر نشون بده تا یه دفعه اون دروازه بان بگیردش!!!

ترکه با کُت وزیر شلواری تو خونشون نشسته بوده. ازش می‌پرسند: واسه چی تو خونه کت پوشیدی؟ میگه: آخه شاید مهمون بیاد! میپرسن: پس چرا دیگه زیر شلواری پوشیدی؟! میگه: خوب شاید هم نیاد!!!

ترکه میخواسته خودکشی کنه یه تیر به مغز خودش شلیک میکنه، نیم ساعت بعد میمیره! از همه دنیا دانشمندا جمع می‌شن که ببینید قضیه این چی بوده، ‌بعد از دوسال تحقیق می‌فهمند که تیره تو این مدت داشته دنبال مغزیارو میگشته!!!
یه یارو میره زیر غلطک، ترکه میره خبر مرگش رو به خانوادش بده. میره در خونشون به پسر یارو میگه: بابات چه جوری بود؟ میگه: دراز وباریک. ترکه میگه: حالا دیگه صاف وپهنه!!

به ترکه میگن با رضا جمله بساز، میگه: من و حسن و حسین رفتیم پارک. میگن: پس رضاش کو؟ میگه: آخه رضا کارداشت، نیومد!!!

ترکه داشته خاطره تعریف میکرده، میگه: ما سال چهل و نه با دو نفر دعوامون شد، ‌البته سال چهل و نه دو نفر خیلی بود!!!
ترکه میره تو یخچال درو رو خودش میبنده! بهش میگن چیکار میکنی مرد مؤمن؟ میگه: ایلده میخوام ببینم این چراغش واقعاٌ خاموش میشه یا نه؟!!

ترکه سرطان داشته، میره مشهد خودشو با قفل و زنجیر میبنده به پنجرة فولادی و کلید رو هم قورت میده، میگه: تا شفا نگیرم نمیرم! بعد یک ساعت خبر میرسه که تو حرم بمب گذاشتن، ترکه یک کم دست و پا میزنه، بعدِ یک مدت داد میزنه: یا حضرت ابولفضل منو از دست این امام رضا نجات بده!!!

از ترکه میپرسن چندتا بچه داری؟ انگشت کوچیکشو نشون میده، میگه: هفت تا!! ملت کف میکنن، میگن: بابا این که فقط یکیه! میگه: آخه دادم mp3ش کردن!!


به ترکه میگن: چند تا حیوون نام ببر که پرواز کنه. میگه:‌ کبوتر، کلاغ، خر!بهش میگن: بابا خر که پرواز نمیکنه!میگه: بابا خره دیگه، یهو دیدی پرواز کرد!!!

نوشته شده توسط: میلاد ناصحی


ِْلیست کل یادداشت های این وبلاگ

جدید
جوک

خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها ::
1415


:: بازدیدهای امروز ::
0


:: بازدیدهای دیروز ::
0



:: درباره من ::

کلی

:: لینک به وبلاگ ::

کلی



:: خبرنامه ::